داستان کوتاه جدید

آموزش نویسندگی داستان کوتاه از شهروز براری

۱۸ مطلب توسط «MEHRABAN_Ghadiri» ثبت شده است

صحبت های میرسلیم

اعتماد نوشت: شما با همان چشمانی که فرزندِ جاسوس‌تان را بیخ گوش‌تان ندیدید، افراد لخت مادرزاد در خیابان دیدید؟!

سید محسن امامی‌فر نوشت:

مصطفی میرسلیم نماینده تهران گفته است "در خیابان افرادی را دیدم که لخت مادرزاد بودند".

جناب میرسلیم! ای کاش مختصات دقیق آن‌جایی را که افرادِ لخت مادرزاد دیده‌اید، بیان می‌کردید تا مطمئن شویم در خیابان بوده‌اید!

البته در صورت اطمینان از حضور شما در خیابان، باید تعریف‌تان از "لخت مادرزاد" را نیز بیان نمایید چرا که به نظر می‌رسد شما تعریف متفاوتی از "لخت مادرزاد"، نسبت به تعریف جامعه داشته باشید که البته نشان از انحرافِ عمیق فکری دارد.

جناب میرسلیم! از این مسائل که بگذریم، آیا بهتر نیست از تمام سمت‌های خود استعفا داده و به اضافه‌گویی نپردازید تا زمان مناسب را به دست آورید و به مدیریت خانواده بپردازید که "جاسوس" تحویل جامعه ندهید؟!

شما با همان چشمانی که فرزندِ جاسوس‌تان را بیخ گوش‌تان ندیدید، افراد لخت مادرزاد در خیابان دیدید؟!

حق بدهید نه تنها مردم، که سیاسیونِ هم‌فکرتان نیز هیچ‌گاه شما را جدی نمی‌گیرند.

27 Azar 01 ، 01:35 ۲ نظر
MEHRABAN_Ghadiri
Saturday, 2 Mehr 1401، 05:21 PM MEHRABAN_Ghadiri
تظاهرات اخیر

تظاهرات اخیر

داستان کوتاه خلاق  .      بداهه نویسی در تاکسی    با  شهروزبراری  .   داستان افراد بی گناهی  که در تظاهرات نبودن ولی..... 



 
 پیشگفتار  :      به ادامه مطلب کلیک نمایید ....

ادامه مطلب...
02 Mehr 01 ، 17:21 ۱ نظر
MEHRABAN_Ghadiri
Friday, 25 Shahrivar 1401، 10:56 AM MEHRABAN_Ghadiri
شعر نو  فاصله ها

شعر نو فاصله ها

"بغض من ناله زد و در دل یک آه شکست
دردِ تو ، از دلِ من تا دلِ مریخ نشست
یادِ تو در تهِ بن بستِ سَرم می رقصید
اشک آلود به زیر پتوأم می غلتید
من دچار غم و سرگیجه و تشویش شدم
گوش فرموده و زنجیرِ دلِ خویش شدم
فاصله از رهِ دورت مرا می بلعد
فاصله بر تو بر ریشِ مَنَت می خندد
فاصله دزد شد و صبر و قرارم بُرده
فاصله خون مرا کنج اتاقم خورده
فاصله قاتل دنیایِ قشنگم بوده
فاصله دشمن خونینِ دلِ افسرده
گریه کردن ... گله از فاصله ها، مبهم نیست
تابِ این فاصله های سرطانی کم نیست
فاصله زخم زده، سخت زمینگیرم کرد
فاصله از تو و دنیای تنت پیرم کرد
فاصله حاصلِ همخوابی من با بختم
ناله کن حال ... فروغ ... : "آه چقدر خوشبختم "
حامد خنجری عیدنک"

 

"فاصله یعنی جنون چشم و گریه دل خون

فاصله یعنی یه مرگ بارش و سیل و تگرگ

فاصله یعنی یه مرد بی حضور و بی نشون مثل یه درد

فاصله یعنی خدا یکی هست از ما جدا

فاصله یعنی جنون دردی از جنس درون

فاصله یعنی یه عشق مشقی که باید نوشت

فاصله یعنی خودم فاصله یعنی خودت

فاصله یعنی یه راه عشق به دوری مبتلا

فاصله یعنی یه راه راهی و از هم جدا

فاصله یعنی از نو نوشت حکم تقدیر، سرنوشت

فاصله یعنی یه بازی رای قطعی. کیست راضی

فاصله یعنی همین بخواب و رویا ببین

من نوشتم بی اراده درد من پایان نداره

ذهن من راهی نداره عقل میگه دارو میاره

شاید این چاره کاره عاشقی مرده دوباره"

امیراعظم

 

ستاره خاموش است

تلفن زنگ می زند

شب ادامه دارد

صبح نمی آید

پاییز تازه آمده

برای ماندن در تردید است

...

نقطه

فاصله

... سر سطر

***

واژه ی " است "

پشت " بود "

پنهان شده

دروازه ی دریا ها را هم

- تا شنا نکنم -

با هفت قفل آهنی بسته اند

...

کاغذی فقط روبرو یم گذاشته اند تا

به خودکار آبی آنرا سیاه کنم

تا

...

نقطه

فاصله

سر سطر

***

ببین چقدر مهربانی

که یخ بسته ام

ببین چقدر قهقهه سر داده ام

و تا فقط برای اینکه خط بزنم گریستن را

می خندم

***

از آفتاب نارنجی فاصله می گیرم

و به سربی آسمان می خندم

و حضور مربعی آبی

و حبوط مثلثی قهوه ای

و واو عطف

برای نقطه ای سیاه

و باز

...

نقطه

فاصله

سر سطر

***

هزار بار و با هزار زبان

از عشق سخن راندم

تو ،اما همیشه در هزارتویی هذلولی چرخیدی

که زمان بگذرد

تا من به ساعتی آبی

میان عقربه های مشکوک

ایستاده باشم

تا

...

نقطه

فاصله

سر سطر

***

حالا که به بودنم عادت نکرده اید

خودکار آبی را بر می دارم

و از سر دلتنگی

با رنگ زرد شروع می کنم

و در کمال آرامش

به پایان می برم

برای روزهای نبودن

که هنوز خورشید هست

با شعاعهای موازیش

که از یکدیگر

دور تر می شوند

و من که از سلاله بارانم

و از سلاله خورشید

و نه توان تابش خورشید را دارم

نه طاقت دیدن گریستن باران

...

می اندیشم برای روز های نبودن

..

وقتی نباشم

در دوست داشتن

فاصله را رعایت کنید

در سکوت فاصله را رعایت کنید

در نوشتن فاصله را رعایت کنید

و بیاد بیاورید

وقتی که ساعت سرخ درون سینه ی من

به چنگک درد آویزان بود

میان قهقهه مدام می گفتم

...

نقطه

فاصله

سر سطر

***

دو خط موازی را

نه ........

هزارخط موازی را

به دفتر مشقی قدیمی

- که گوشه ی انبار خاک می خورد -

به رنگ آبی

خاکستری

یا قرمز حتی

تا بر آن

مشق عشق را تمرین کنم

تا سراسر نفرت شود

به روزها و شبانی و دیگر باز

...

نقطه

فاصله

سر سطر     جواد شریفیان

 

 

کریم جمشیدی 

مرگ بر فاصله ها
فاصله ها نامردند
چشمها نگران در تب فردا هستند
فاصله ها میخندند
به من و فاصله ما بودن
بخدا بر همه کس میخندند
همه از حال هم آگاهیم
اگر فاصله ها اجابت بخشند.
سنگ بر شکمم گر بنهی
من نوعی در این فاصله ها نامردم
تو به من میخندی
نه به من ، بلکه به خود میخندی
تو که داری خبر از حال و تبم ، به چه چیزم شب و روز میخندی
فاصله بر من و تو میخندد
نه به من بلکه به دنیا خندد
مرگ بر این فاصله ها
فاصله از من امروز به فردای تو است
به چه می اندیشی
ساده است
فاصله ها میخندند..."

کریم جمشیدی . 


______


آله یار  


تابه غلط شنا کنی ،فاصله کم نمی شود

خط و جهت رها کنی ،فاصله کم نمی شود

دل بده تا به دل رسی حرف عمل نمی شود

عاشق اگر خطا کنی فاصله کم نمی شود

راست شوی صاف شوی فاصله رفته از میان

طاعتِ ادعا کنی فاصله کم نمی شود

تا تو بدون همّتی ،احمق بی حمیّتی

ره نروی دعا کنی فاصله کم نمی شود

نقش و نما نمی خرم صوت و صدا نمی خرم

تا دغل و ریا کنی فاصله کم نمی شود

تشنه چرا نمی شوی تا به تو عشق رو کند

تشنگی ادعا کنی فاصله کم نمی شود

تکیه به هر عصا مکن سجده به هر خدا مکن

بندگی دو جا کنی فا صله کم نمی شود

عاشق معرفت گرا محو و عدم نمی شود

قامت مرد نزد هر ناسره خم نمی شود

همسفر کبوتران زنده دل مگر شوی

جغد و کلاغ و شب پره مرغ حرم نمی شود"

  آله یار 

 

 

 

مرحوم هوشنگ ابتهاج ، سایه _ مزار ،  باغ محتشم رشت ، گیلان ، ایران . ۱۴۰۱ شهریور ماه 

 

25 Shahrivar 01 ، 10:56 ۰ نظر
MEHRABAN_Ghadiri

عاشقانه غمگین

 


دریافت 

متن و ترجمه آهنگ La Alegria :

Yo bebo y bebo y bebo para olvidarte
مینوشم و مینوشم و مینوشم ، تا فراموشت کنم
Yo duermo y duermo y duermo para no pensar
میخوابم و میخوابم و میخوابم ، تا بهت فکر نکنم
Maldito mundo
لعنت به دنیای پست
Vivir para pagar por el pecado de amarte
عشق تو تنها گناه من بود و در برابرش زندگیمو دادم
Maldita tu
لعنت به تو
Sueltame
بذار برم
Te digo que vida no tengo
بهت میگم که زندگی ای برام نمونده
Y es por tu culpa
و این بخاطر توست
Las noches igual que los días
شب ها درست مثل روزها
De soledad
پر از تنهاییست

تقدیم ب.ه.ا.  

17 Farvardin 01 ، 01:43 ۰ نظر
MEHRABAN_Ghadiri
Saturday, 13 Farvardin 1401، 01:27 PM MEHRABAN_Ghadiri
کلیپ کوتاه  ویژه  چهارشنبه سوری و سینزده بدر

کلیپ کوتاه ویژه چهارشنبه سوری و سینزده بدر

 

   کلیپ کوتاه  و کم هجم  بدون شرح . ... .‌ 


 

   کلیپ کوتاه   و  بدون شرح     ۱۳ بدر  شما   بدر  باشه .   تموم بدی ها و ناخوشی ها  واسه  قلب های سیاه و بد طینت باشه .  دلتون شاد و غریب با کینه  باشه .  یه دل  دریایی  از جنس   عشق توی سینه باشه . 


  دریا دریا   دریا    من با تموم دردام .     کاشکی دوباره فردا   عشقمو ببینی  ... 



 اخبار گیلکی  طنز چهارشنبه سوری .....



عکاسی به روش سنتی و قدیمی  در افغانستان .   گویی  انقلاب  و یا شاید بهتر بگوییم  به قدرت رسیدن طالبان    زمانه را صد سال به عقب کشیده .  دختران حق رفتن به مدرسه را ندارند .   و  آواز خواندن بانوان ممنوع .   .  البته  پیتزا  ممنوع نشده . ب خلاف کره شمالی که پیتزا نیز ممنوع است و داشتن موبایل نیز ممنوع است ‌‌    البته ما که موبایل داریم  نیز  همچین  احساس آرامش  نداریم   و  همان بهتر که نباشد  چیزی اگر قرار است    با هزار طرح صیانت و سیاست  و  سرعت پایین و سانسور و فتا و احضاریه و بازخواست و ستار بهشتی ها    همراه باشد ‌   


  .    

چهارشنبه سوری تون بی خطر  


شهروز براری صیقلانی مدرس نویسندگی خلاق



 


13 Farvardin 01 ، 13:27 ۰ نظر
MEHRABAN_Ghadiri

ع_شکیبا و من درمانده و نویسنده بی معرفت و کلی انتقاد

 

   پیام خصوصی          از   شین براری  hamboodgahکلیک کنید .   به مدریت وبلاگ  novella.blog.ir     تاریخ ....    زمان  :   ۰۸:۳۲:۵۶      متن پیام  :     

درود  عرض ادب و احترام به   مالک وبلاگ   که  اسمشون را از خاطر بردم ظاهرا بطور معناداری  هم  نام خودشون را ویرایش و  #رمان  گذاشتند  ولی گمانم  نام خانوادگی شون آریا نژاد  بود . ُسوفیا آریانژاد  .  ضمن تایید  بر  باارزش بودن و محترم و  والا بودن جایگاه  شهادت  در این مرزوبوم    خدمتتان عارضم که هرگونه افراط در  تعصبات غلط است حتی آن تعصب  یک تعصب مقدس و محترم باشد مانند میهن پرستی .    اما شهادت یک افراط در تعصب نیست و نبوده .    تعصب در میهن پرستی به مقوله ای مانند  فاشیست  خطاب می‌شود خانم اریانژاد . پس شما دچار سوتفاهم شدید .  در وهله ی نخست  می بایست طریقه ی صحیح  اختلاط و یا گفتمان  را  بیاموزیم ‌ طرف حساب  پیام پیشین من  و حتی این موضوع   و منظور به  ع_شکیبا   نیست ‌  زیرا ایشان کاملا محترمانه و با خویشتن داری و منطقی نظر نوشتند و لااقل از باورهای محترم و صحیح خودشون  دفاع  کردند  و دلایل بجا و قابل قبولی  برای هر جمله شون و هر ادعایی  عنوان نمودند  تا  صحت عقاید و  افکار و نظرشان را  با تکیه بر منطق  و  استدلال عقل سلیم  ثابت نمایند ‌  . کاش شما سرکار خانم آریا  نژاد   کمی در  طرز گفتمان و  یا  گفتگو  و  یا  طرز  مناظره  رو  می آموختی از اون بزرگوار ‌   . بنده برخلاف آن چیزی که شما فرمودی و انگشت اتهام سوی بنده نشانه رفتی   هیچ وجه  کاربر  ع_ شکیبا   را  نمی شناسم .      نمی‌دانم چرا  چنین پیامی را  به من داده اید  خانم اریانژاد .   چرا بدبینانه و در حالت  پارانوئید  به روابط و موارد  نگاه می‌کنید.   بنده  چه دلیلی بر  حمایت یکطرفه از ایشان دارم . ؟..   چرا باید ما یکدیگر را بشناسیم . او نیز یک فرد مانند من و شماست . چرا تصور می‌کنید از جایی حقوق می‌گیرد.  نخیر وی بر پایه حق آزادی بیان   مشغول  عرضه ی عقاید خود بشکل مطالب تحسین بر انگیزی از خاطرات شهدا است .    همین و بس .  نمیتوانم بفهمم چرا پس از تایید وی   بیکباره من  را   مورد  خشم و تهمت  قرار دادید . زیرا چنین رفتاری از جانب شخصی تحصیل کرده که در وبلاگ شخصی خود  تعداد بسیار زیادی از دست نوشته های  من را  قرار داده و خودش را شیفته ی شخصیت و نوع نگرش و بیتش  بنده و خط فکری و  عقاید  بنده ی حقیر  می‌داند   بعید است  که چنین  بی مهابا  به دل  حقایق زده  و  با  فردی  مانند   کاربر  محترم  شکیبا   بر سر  هیچ   بجنگد .  بنده  هرچه مطالعه کردم  بیشتر بر  درستی و  حقانیت  این کاربر   پی بردم ..      ایشان هیچگاه ادعای خلاف  واقعی را  بیان نکرده ‌  . ایشان کار محترم و قابل تحسینی را در وبلاگ شخصی اش انجام داده  و بنده  تک تک  پست هایشان  را خواندم . زیرا علاقه ی شخصی و  مشتاق آگاهی  از  فضا و اتمسفر   آن زمان از شرایط جامعه بودم   منظور  دوران انقلاب و جنگ با بعث عراق است   زیرا  خاطرات اطرافیان شهدا  را  گردآوری  کرده بودند .    خب این یک  پروژه یا تحقیق و کار ارزشمند است و بسیار قابل تقدیر و پسندیده ‌  . اما  تا  انتقادی که به شما داشتم   از کوره در رفته  و  کمی هم   زیاده روی  کردید   میبایست  به شما  پیشنهادی دهم؛   لطفا لحظه ای  خود را  به کنار گذاشته و در قالب سوم شخص و مخاطبی معمولی برآمده از دل جامعه  فرض کنید که به وبلاگ شما بطور تصادفی سر می‌زند.      چه مطلب مفیدی خواهد یافت ؟  چه دارید برای عرضه ؟  چه زحمتی کشیده اید ؟  کپی از آرشیو کانون نویسندگان کرده و  اینجا گزینه ی پیست را زده اید !.‌‌‌   ...   خسته نباشید . خدا قوت  ای شیر زن .  مرحبا .   افتخار افریدید .  نام شما در تاریخ جاودانه خواهد شد .  دهقان فداکار و آرش کمانگیر  زین پس  رنگ خواهند  بافت  در برابر شما .  روح    جنگ آوران  مهربانوی   ایران زمین  را در گور  پشت و رو  کرده اید که  بانو .   چه مشقت و کار ارزشمندی ‌  مرحبا . شیر مادر حلالت .  مبادا  هنگام کپی و پیست و  سرقت محتوا  آن هم بی کسب  اجازه   و بدون ذکر منبع و مآخذ   خسته شوید .      کمی به خود  استراحت بدهید ‌ اینگونه که از پای  در خواهید آمد .   

فردی مثل  شخص شما    (منظور از شما  فقط خانم آریانژاد است)    البته بنده هرگز چنین نامی را بخاطر نمی‌آورم.    و از آنجایی که شما حتی تصویر خود را  تغییر داده اید  و چه برسد به نام  خود  ،  بنده قادر به شناسایی  هویت تان  نیستم  اما  نشانه های ارائه شده از جانب تان  از آن حکایت دارد که  در یک مرکز آموزشی  بوده اید و مرا از آن طریق  می شناسید ‌    و ظاهرا  هرگز  هنرجوی بنده نبوده اید  ، مرا به یاد   خوارج انداختید ‌ . اصل را  رها کرده و به فرع  چسبیده اید . دانشجو یا هنرجو و یا  هم کلام و حاضر در جلسات من نبوده اید      اگر بودید  محال بود چنین تصویر غلطی از من ارائه دهید .    اگر بودید  هرگز چنین  خودخواهانه  و خود بزرگ بینانه   رفتار نمی نمودید.    گمانم شما کمی دچار خودشیفتگی هستید .   قضاوت کاری بس اشتباه ست  ولی  فقط گمانه زنی کردم و چون این پیام بطور خصوصی برایتان ارسال می‌شود      سبب  ابراز  نظر  صریح بنده  نقد و  صراحت کلام بیشتری  گردیده .    

بانو آریا نژاد        کج فهمی    درد بزرگی ست .  خطر ناکتر    از درد به نام :    "   نفهمی "  محسوب می‌شود ‌   و  متاسفانه شما در عین  فهمیده بودن   ولی  مبتلا   به  کج فهمی هستید .  شما مباحث را کج و اشتباه  تجزیه تحلیل میکنید . تند و گستاخانه و  از بالا به افراد و موارد مورد بحث  نگاه می‌کنید.   شما فقط اعتراض  دارید  بی آنکه چاره ی درد را  ارائه دهید .    شما میفرمایی که بنده چرا در پیام قبلی  فقط شما را مورد انتقاد قرار داده  ام . خب چون پیام ویژه ی ارسال به شما  بود و بطور خصوصی برای شما ارسال شد ‌  ‌   ضمنن  بنده  وقتی  هیچ گونه  عیب ایراد و نقصی  نمیبینم  در طرف مقابل  ، چه  می توانم بگویم  غیر از اینکه او را تحسین کنم .  ضمنن  ایشان هرگز اسمی از بنده نبرده و هیچ ادعای کذبی مطرح نکرده ‌  چه دلیلی دارد که ایشان  را  قضاوت کنم .   ضمنن  این تصور شما غلط است ‌ مگر  بنده   و شما و امثال بندگان همچون  ما    برای این خلق شده ایم که   دیگران  را تخریب  کنیم ؟   مگر   تخریب دیگران   جزو   فضیلت  و  حسنات  شمرده  میشود؟!...       چه چیزی سبب شده که  تصور کنید افراد می توانند  یکدیگر را مورد انتقاد بی رحمانه  و   خشم و   هدف گرفتن پاشنه ی آشیل همدیگر   قرار داده و یکدیگر را بکوبند و تخریب کنند .   ؟... .   چه چیزی سبب شده  نتوانید با  اشخاصی که مقداری با نظرات و  عقایدتان  زاویه دارند   همزیستی مسالمت آمیز کنید ‌  من نمی‌دانم  ولی شما  شخص جوان و  تحصیل کرده ای بنظر می‌رسید زیرا چنین  می‌نماید که  آغاز  بیست سالگی یا بیشتر و کمتر   باشید  از لحن نوشتاری کاربر  عین شکیبا  بر می آمد  دوبل شما  تجربه و یا بلکه سن و سال داشته باشند   شما هیچ  ادب و احترام را رعایت نمی کردید در نظراتتان.   بسیار  صبوری بخرج دادند آن عزیز و بزرگوار .    پس  تلاش  کنید از   نگرش  خوشبینانه ای  سبب  برتر دانستن خودتان نسبت به دیگران شده    پرهیز کنید ‌    و خودبرتر بینی  و   توهین به دیگران بدلیل اختلاف نظر و سلیقه   دست بشویید   و  خود را  بهتر و  خردمند تر  کنید . شما بی شک هزاران نکته ی مثبت دارید که بنده بی اطلاعم ‌  .  بنده کمی  دچار  تاسف شدم  وقتی مشاهده کردم شخصی مانند شما   بی آنکه شناختی از بنده و افکار و عقایدم داشته باشد   از جانب بنده  حرف می‌زند و هر ادعایی می‌کند.   از این رو  ناچار به  صرف  زمان کردم تا تمامی زوایای بحث  تان  را  کنکاش  کنم .  ولی هر چه گشتم  بیشتر بر حقانیت طرف گفتگوی  شما    پی بردم . و  در جایی شما فرموده بودی که  اگر نیاز به دفاع از ناموس و وطن باشد     امثال  امیرخانی و شین براری  ها  حاضرن بروند ولی  کاربر   ع_ شکیبا    نخواهد رفت ‌      بانو  این چه تهمتی است که به یک کاربر  می‌زنید.   شما چه میدانید که او کیست .   شما چه میدانید که  او در چه جایگاهی  قرار دارد .  شما چه میدانید که او چه حد و میزان  انسانیت و  عطوفت و از خود گذشتگی دارد .   چرا  تهمت ناروا می‌زنید.    چه میدانید که  او وقت  نیاز    از امثال بنده   زودتر   به  کمک  کمر نبندد ‌   چه میدانید او کیست .   او هر که باشد    از  جنس  ماست .   ما همه  یکی  هستیم .   با هر قومیت  زبان   و گویش  و زبان    همه  یکی هستیم .   ما همه زیر یک پرچم  هستیم .   حالا گاه  تاج وسطش بود و گاه  گل لاله .  چه  تاج بر سر رهبرش بود و چه عمامه ‌   ‌   .   بانو  ما همه  ایرانی هستیم . وقتی  شخصی مانند   کاربر   ع_ شکیبا   از خودگذشتگی  می‌کند و مطالبی فراموش شده  را یک به یک جمع آوری میکند  و کنار یکدیگر  مجموعه ای در  ستایش شهدا  خلق می‌کند تا با دیگران به اشتراک بگذارد    و دغدغه ی  فراموش شدن  آن  خودگذشتگی ها   را  عنوان  می‌کند       پس  چرا  چنین  کم لطفی  نسبت به وی   روا داشته  و  او را  مورد   تهمت و  توهین  قرار  می‌دهی.       من  از دست شما چه کنم .   بیشتر از همه برای خودم تاسف میخورم  که حتی  مخاطبین و  طرفداران  و  عزیزان من  از هرجایی  که باشند  و چه آنان را بشناسم و یا نه   ،  در  حمایت از  آبروی   من    ناخواسته  چشمانم   را   نابینا  می‌کنند ‌     محبت های سبک خاله خرسه ‌   .  خواهش میکنم  کمی تجدید نظر کن از  تصوری که نصبت  به جایگاه  بالای خودت  در افکارت  ساختی ‌  . من و شما  علامه ی دهر  هم  که باشیم   باز دست بالای دست بسیار است ‌   .   مسیر دانش و فرهیختگی      شمشیر  ادعا    بر نمی‌تابد    . افتادگی آموز اگر طالب  فیضی ‌ .    دلم می‌خواست  به طرف گفتگوی  شما  که  شکیبا  نام داشت  می‌توانستم  بگویم از صبر و شکیبایی   او در برابر     رفتار عجولانه ی  شما   متشکرم .     ولی  شما کاری کردید که نتوانم  هیچ پیامی به وی دهم .  چون با چه رویی  می‌توان  خودم را معرفی کنم   وقتی   شما از نمایندگی من خودسر    عقاید و افکاری سطح پایین را  با روشی  غیر محترمانه   ارائه دادید .      افسوس .    التماس افتادگی و  خردمندی  

         شهروزبراری صیقلانی   


 نظر خصوصی ارسال گردید    .  ارسال شد ■    ارسال عمومی □    ارسال خصوصی ■   ارسال لغو □   ا


 نظرات خود را بنویسید []   نام []  نام خانوادگی []    نام سایت [] hamboodgah.com     نام ایمیل []  ،shinbarar****@gmail.com       متن نظر شما []             [] جمع عدد روبرو بنویسید []   ■■■■+4= □□□  <> ارسال شود 》《》《》《》  


   Hamboodgah.com     🇮🇷      

مدیریت همبودگاه        شهروزبراری صیقلانی       Germany 🇩🇪 on-line  internet  service     Noproxi      No siphon      No antiFiltering 


 حسام زاهدی    مزدک  صالحی     بهناز بدرزاده    فلاحتی    ستاره معاف       سحر بابایی       عشقی نژاد     زرین رضوان   hami       صادق تنها   



  Prss     Germany  🇩🇪 

12 Bahman 00 ، 11:27 ۱۱ نظر
MEHRABAN_Ghadiri
Monday, 20 Dey 1400، 11:30 PM MEHRABAN_Ghadiri
رقص آقای استاندار درون دفتر استانداری

رقص آقای استاندار درون دفتر استانداری

محمدحسین جعفریان کارشناس ارشد مسائل افغانستان با انتشار این فیلم نوشت این فیلم مربوط به روز‌های آغازین تسلط طالبان بر استان فراه در همسایگی مرز‌های ایران است. گفته‌شده پس از تصرف شهر فراه (که در نقشه تقریبا روبروی بیرجند ما قرار دارد) این عضو احتمالا محترم ط‌البان بلافاصله به عنوان استاندار منصوب شده‌اند. پس جناب استاندار با دیدن ساختمان استانداری و دفتری که تقدیمشان شده است، سر از پا نشناخته و چنین به وجد آمده‌اند.

رقص آقای استاندار جدید دریافت

 



حجم: 1.77 مگابایت
توضیحات: فردی از گروه طالبان که به محض ورود به ساختمان استانداری و انتصاب بعنوان استاندار شروع به خوشحالی میکند . او فارغ التحصیل دانشگاه است .

20 Dey 00 ، 23:30 ۰ نظر
MEHRABAN_Ghadiri
Tuesday, 25 Aban 1400، 01:12 PM MEHRABAN_Ghadiri
داستان کوتاه ادبی

داستان کوتاه ادبی

   عطر نعنا       برگرفته از سایت همبودگاه      بقلم  توانمند   پروین برهان

ادامه مطلب...
25 Aban 00 ، 13:12
MEHRABAN_Ghadiri