"بغض من ناله زد و در دل یک آه شکست
دردِ تو ، از دلِ من تا دلِ مریخ نشست
یادِ تو در تهِ بن بستِ سَرم می رقصید
اشک آلود به زیر پتوأم می غلتید
من دچار غم و سرگیجه و تشویش شدم
گوش فرموده و زنجیرِ دلِ خویش شدم
فاصله از رهِ دورت مرا می بلعد
فاصله بر تو بر ریشِ مَنَت می خندد
فاصله دزد شد و صبر و قرارم بُرده
فاصله خون مرا کنج اتاقم خورده
فاصله قاتل دنیایِ قشنگم بوده
فاصله دشمن خونینِ دلِ افسرده
گریه کردن ... گله از فاصله ها، مبهم نیست
تابِ این فاصله های سرطانی کم نیست
فاصله زخم زده، سخت زمینگیرم کرد
فاصله از تو و دنیای تنت پیرم کرد
فاصله حاصلِ همخوابی من با بختم
ناله کن حال ... فروغ ... : "آه چقدر خوشبختم "
حامد خنجری عیدنک"
"فاصله یعنی جنون چشم و گریه دل خون
فاصله یعنی یه مرگ بارش و سیل و تگرگ
فاصله یعنی یه مرد بی حضور و بی نشون مثل یه درد
فاصله یعنی خدا یکی هست از ما جدا
فاصله یعنی جنون دردی از جنس درون
فاصله یعنی یه عشق مشقی که باید نوشت
فاصله یعنی خودم فاصله یعنی خودت
فاصله یعنی یه راه عشق به دوری مبتلا
فاصله یعنی یه راه راهی و از هم جدا
فاصله یعنی از نو نوشت حکم تقدیر، سرنوشت
فاصله یعنی یه بازی رای قطعی. کیست راضی
فاصله یعنی همین بخواب و رویا ببین
من نوشتم بی اراده درد من پایان نداره
ذهن من راهی نداره عقل میگه دارو میاره
شاید این چاره کاره عاشقی مرده دوباره